آخه این رسمشه؟؟؟

انصاف نیست... رفتنت با خودت بود... فراموش کردنت با من...!!!

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 5
بازدید کل : 7404
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1


سال هاست...

سالهاست من به هیچ دردی نمیخورم...

این درد ها هستند که، از چپ و راست یکی یکی به من میخورند...


 

نويسنده: مهسا تاريخ: سه شنبه 18 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

اولین روز...

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی میکردی من خیس نشوم
شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکنه
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد
و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟
با یک چتر اضافه آمدی
مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمون نره دو قدم از هم دورتر برویم.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم. تنها برو ........!

نويسنده: مهسا تاريخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

قانون...

قانون جاذبه را به بازی گرفته ای

هر چه بیشتر می خواهمت

بیشتر دور می شوی...

نويسنده: مهسا تاريخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

من...

من لقمه ی بزرگتر از دهانت بودم ....

برای همین...

مرا مدام خُرد می کردی ...!!!

 
نويسنده: مهسا تاريخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

روزی...

روزی با خود میگفتم اگر او را با غریبه ای ببینم تمام شهر را به آتش میکشم...
اما امروز حتی حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست . .

نويسنده: مهسا تاريخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

محکم ترم...

محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم ، آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام ، برایت به زمین بکوبم...

احساس من قیمتی داشت ، که تو برای پرداخت آن فــــــقـــــــــیــــــــر بود...!!!

نويسنده: مهسا تاريخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

می گذری...

تو می گذری...............من می گذرم
تو از من
من از دل
تو می خندی ............من می خندم
تو به من
... من به روزگار
تو می گریزی ..............من می گریزم
تو از عشق
من از خاطره
تو می روی ..................من می روم
تو از اینجا
من از...............اینجا
کاش می فهمیدی از اینجا ........تا....... اینجا
چقدر فاصله است !!!

نويسنده: مهسا تاريخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

آدم ها...

آدم ها نمی فهمنت ، ترجمه ات می کنند آن هم به زبان خودشان...!!!

 

نويسنده: مهسا تاريخ: یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

چیزی که منو تو یک کلمه ،مختصر به قلم بکشه شاید این باشه که اسمم مهساست... سر خطم 5مین روز تابستان بود و مشتاق رسیدن آخر خطم ! مردادیم و مغرور!!! از زندگیم راضیم و صد بار دیگه اگر زاده بشم راهم باز همینه ! اگر متنم عاشقانست اینجا توجیحم یک جمله ست که : "از عشق نوشتن دلیل بر عاشقی نیست " "من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم هستم و یک حس غریب ،که به صد عشق و هوس می ارزد" این وبلاگ رو بخاطر خودمو دل خودم ساختم... همین و بس!!!

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to mahsaa.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com